جنگ مفاهيم
 دنيای جوان دنيای جوان

 برای توجيه جنگ و اشغال، طبقات حاکمه و نظريه‌پردازان گوش‌به‌فرمان آنان در کشورهای امپرياليستی زبان ويژه‌ای انتخاب کرده‌اند: جنگ تبديل می‌شود به مأموريت‌های «انسان‌دوستانه»، شهرها بمباران می‌شوند تا «از مردم غيرنظامی حفاظت به عمل آيد»، دشمن به يک «وحشی» بی‌فرهنگ مبدل می‌گردد و مقاومت اصولاً «تروريسم» نام می‌گيرد. فيلسوف ايتاليايی، دومنيکو لوزوردو در کتاب اخير خود «زبان امپراتوری» کوشش می‌کند تا نوری به تاريکی «زبان جديد» جنگ‌افروزان بيافکند و به گفته خود در پيش‌گفتار کتاب «سهم خود را در تعريف عبارت‌های مرکزی  ايدئولوژی جنگی کنونی» ادا نمايد.

 نويسنده: دومنيکو لوزوردو

 

اوباما و اورول: زبان امپراتوری و «زبان جديد Newspeak»


برای توجيه جنگ و اشغال، طبقات حاکمه و نظريه‌پردازان گوش‌به‌فرمان آنان در کشورهای امپرياليستی زبان ويژه‌ای انتخاب کرده‌اند: جنگ تبديل می‌شود به مأموريت‌های «انسان‌دوستانه»، شهرها بمباران می‌شوند تا «از مردم غيرنظامی حفاظت به عمل آيد»، دشمن به يک «وحشی» بی‌فرهنگ مبدل می‌گردد و مقاومت اصولاً «تروريسم» نام می‌گيرد. فيلسوف ايتاليايی، دومنيکو لوزوردو در کتاب اخير خود «زبان امپراتوری» کوشش می‌کند تا نوری به تاريکی «زبان جديد» جنگ‌افروزان بيافکند و به گفته خود در پيش‌گفتار کتاب «سهم خود را در تعريف عبارت‌های مرکزی  ايدئولوژی جنگی کنونی» ادا نمايد. در اينجا بخش‌هايی از بخش هشتم کتاب ارايه می‌گردد.

...
در سال ١۹۴۹، هنگامی که هنوز جنگ سرد غوغا می‌کرد و هر لحظه می‌رفت که به يک هولوکاست هسته‌ای مبدل گردد، جورج اورول آخرين و مشهورترين رمان خود را منتشر ساخت:
«هزارو نهصدو هشتادوچهار». حتا اگر تيتر کتاب جهت‌گيری به سوی آينده را وعده می‌داد، ولی کتاب به طور مشخص اتحاد جماهیر شوروی را نشانه رفته بود، که به عنوان «برادر بزرگ» خودکامه معرفی می‌گرديد که حتا امکانات ارتباطی را از بين می‌برد، زيرا زبان را قلب می‌کرد و زبان جديد Newspeak به وجود می‌آورد، بدين صورت که به عبارت‌ها و جمله‌ها وظيفه‌های جديدی محول می‌نمود تا حقيقت را غيرقابل تشخيص کند. يعنی آن‌ها را می‌چرخاند و به عکس خود تبديل می‌کرد. از آنجا که اورول کتاب خود را در سال تأسيس پيمان نظامی ناتو (پيمانی که مدعی است از اخلاق و حقيقت دفاع می‌کند) منتشر می‌کند، سهم صادقانه خود را برای سازوکار غرب ارايه می‌هد. البته او نمی‌توانست متصور باشد  که کيفرخواست وی، وضعيتی را که چندين سال بعد، يعنی پس از سال «١۹۸۴» و پس از پايان جنگ سرد و پيروزی ایالات متحده آمریکا پديد آمد، بسيار دقيق توضيح داده است. به نظر می‌رسد که اکنون همانند قدرت عظيم نظامی، قدرت عظيم رسانه‌ای غرب نيز ديگر با مانعی روبه‌رو نباشد: وارونه جلوه دادن حقيقت، به کمک بمباران بی‌وقفه چندرسانه‌ای‌های نافذ، خصلت ديکتاتوری مطلق پيدا می‌کند.

اين امر به خصوص در مورد بمباران‌های هوايی ليبی بسيار روشن‌تر به چشم می‌خورد. اين بمباران‌ها با پشتيبانی قاطع برنده جايزه صلح نوبل، رييس‌جمهور آمريکا، آقای باراک اوباما، که به اين علت به کاخ سفيد آمد، زيرا در دل مردم اميد بزرگی برای تغيير را به وجود آورده بود، گسترش يافت. در حقيقت در واشنگتن نه در رابطه با گوانتانامو (جايی که متهمين به تروريسم کماکان بدون هيچ‌نوع محاکمه‌ای در بند گرفتارند) و نه در رابطه با نخوت امپراتوری، هيچ تغييری به وجود نيامده است.

رييس جمهور جديد تنها کوشش می‌کند تا لحن کلامی را که سال‌ها اقدامات جنگ‌افروزانه «ملت برگزيده خداوند» را تبليغ و تمجيد می‌کرد، به صورت ملايم‌تر و زيرکانه‌تری ادا کند. حال که جنگ عليه ليبی قذافی در صفحات چندرسانه‌ای‌ها نيز بازتاب می‌يابد، بايد که جمله‌ها و عبارت‌هايی را که سردمداران و مروجين آن به کار می‌برند، در خدمت اين امر باشند که آنچه را که در صحنه جنگ، در هيأت‌های رييسه کنسرن‌های فرامليتی انرژی، در بخش‌های فوقانی روشنفکران، در ستادهای فرماندهی ارتش‌های درگير جنگ و در سطح رهبری امپراتوری واقعاً رخ می‌دهد، غيرقابل درک و سردرگم کننده ارايه دهند. و همه اين‌ها را درست به همان شکل که اورول به هنگام نوشتن رمان خود «١۹۸۴» از وقوع آن در هراس بود!

و اکنون برخی از عبارت‌های کليدی «نيواسپيک»:

اقدامات بين‌المللی پليس
در جنگ عليه ليبی يک دستگاه عظيم نظامی دخيل است؛ بديهی است که بمباران‌های پيمان نظامی ناتو قربانی غيرنظامی نيز به همراه دارد؛ بمب‌های غنی شده با اورانيوم، که دارای عملکرد درازمدت هستند، به کار برده می‌شوند؛ در تشديد خصومت‌ها و در اعمال اقدامات نظامی آمريکا با همکاری فرانسه و انگليس، دو کشور خود را برجسته می‌سازند که دارای تاريخ طولانی در کشورگشايی و استعمار، به ويژه در خاورنزديک و ميانه و آفريقا هستند. البته ايتاليا نيز که تاريخ مستعمراتی‌اش به طور مشخص در ليبی نگاشته شده و علاقه‌ای نداشت که از طرف فرانسه به کنار رانده شود، در ابتدا کمی مردّد، ولی سرانجام او هم به ديگران پيوست؛

ما در منطقه‌ای هستيم که سرشار از نفت و گاز است و هيچ‌کس فراموش نمی‌کند که پس از تراژدی که در ژاپن به وقوع پيوست و سايه سنگينی بر انرژی اتمی افکند، عطش به اين منبع انرژی به مراتب بزرگ‌تر شده است؛ و در هر حال از آغاز بمباران‌ها، مشهورترين کارشناسان و رسانه‌ها در کوشش اند تا نظم جديد ژئوپوليتيکی و ژئواکونوميکی را که از حمله غرب به ليبی پديد خواهد آمد، تجزيه و تحليل کنند. و با اين وجود اوباما و همکارانش، هم‌پيمانان و زيردستانش اطمينان می‌دهند که اين جنگ نيست، بلکه «اقدام بشردوستانه» است که هدفش حفظ مردم غيرنظامی بوده و علاوه بر آن از طرف شورای امنیت سازمان ملل متحد مورد تأييد قرار گرفته است.

در ضمن پيمان نظامی ناتو چه در مورد قربانيان خود و چه در رابطه با حقيقت بسيار خودکامه رفتار می‌کند. در ابتدا بايد اشاره شود که اقدامات نظامی غرب قبل از تأييد سازمان ملل متحد و بدون اجازه اين مجمع آغاز شده بود. روزنامه «ساندی ميرور ٢ مارس ٢٠١١ فاش کرد که «از سه هفته پيش ... صدها» سرباز انگليسی، وابسته به يکان‌های نظامی ماهر و خطرناک جهان (SAS) در ليبی به فعاليت مشغول هستند؛ در بين آن‌ها «دو واحد ويژه وجود دارد که به علت توان ويرانگرانۀ خود «Smash» يعنی مخرب ناميده می‌شوند.»

در نتيجه خشونت از قبل آغاز شده بود، به ويژه آن‌که «گروه کوچکی از سازمان جاسوسی آمريکا CIA قبل از آغاز خصومت‌ و دشمنی‌ها در روز ١۹ مارس، از طرف دستگاه ديپلماسی اوباما، وظيفه‌دار شد شورشيان را مجهز کرده و به تضعيف ارتش بپردازد.»١ و اين گروه در بين نيروی نظامی گسترده غربی که در سايه عمل می‌کرد، با صدها سرباز انگليسی همکاری می‌نمود. اگر در نظر بگيريم که اين اقدامات در کشوری صورت می‌گيرد که به خاطر ساختارهای قبيله‌ای خود و به خاطر وجود دوآليسم درازمدت مابين طرابلس و برقه، دارای وضعيت بسيار شکننده‌ای است، به نقش تعيين کنندۀ آن‌ها پی می‌بريم. علاوه برآن، اين‌ها اقداماتی هستند که تاريخ درازی به دنبال دارند: روزنامه «آبزرور» گزارش داد که سازمان جاسوسی انگليس در سال ١۹۹۶ در نظر داشت «سرهنگ قذافی را به قتل برساند» و برای «احراز هدف خويش، بدون هيچ تزلزلی، مبالغ هنگفتی پول خرج ايجاد يک هسته القاعده در ليبی نمود.»٢

بعد از ١۵ سال اکنون اين دستگاه ديپلماسی اوباما است که به نوشته هرالدتريبون بين‌المللی «به اميد يک گلوله و يا موشک نشسته‌ است تا به حکومت ۴٠ ساله ديکتاتور پايان بخشد.»۳

 

علاوه برآن، آمريکا و غرب حتا هنگامی که به سازمان ملل متحد رجوع می‌کنند، اين حق را برای خود قايل اند که بدون تأييد شورای امنيت نيز دست به جنگ بزنند: مثلاً در سال ١۹۹۹ به مناسبت جنگ عليه يوگسلاوی و در سال ٢٠٠۳ به مناسبت جنگ دوم عراق. هيچ انسان منطقی، رييس دولتی را دمکرات و نماينده خواست توده مردم کشور نخواهد دانست، که خطاب به مجلس کشور خود بگويد: «از شما می‌خواهم به من رأی اعتماد دهيد ولی حتا با وجود رأی مشخص عدم اعتماد شما، من به حکومت خود ادامه خواهم داد، آن‌طور که دلم می‌خواهد... .» ولی درست ایالات متحده آمریکا و غرب با سازمان ملل متحد اين طور رفتار می‌کنند! رأی‌گيری‌ها در شورای امنیت سازمان ملل متحد به طور منظم با تحت فشار قرار دادن ديگر اعضای آن قلب می‌شوند!

آن وقت که قطع‌نامه مورد پسند (به همان نحو که در بالا اشاره شد) به زور مورد تأييد شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار گرفت، ایالات متحده آمریکا و غرب خودکامانه آن را تعبير می‌کنند. تأييد اجرای «منطقه پرواز ممنوع» در ليبی، عملاً تبديل به جواز اعمال خشونت نظامی، اجرای قانون جنگل و ايجاد نوعی تحت‌الحمايه به ضرر خلقی که بايد «محافظت» شود، می‌گردد.

هر قدر هم که دستگاه چندرسانه‌ای تجاوزکاران قوی باشد، با اين حال آن‌ها نخواهند توانست واقعيت جنگ را کتمان کنند. با اين حال «زبان جديد» مصرّانه عينيات را منکر می‌شود: آن‌ها ترجيح می‌دهند از «اقدامات بين‌المللی پليس» سخن بگويند. ولی می‌تواند جالب باشد که به سابقه اين عبارت اشاره کنيم. تئوردور روزولت در سال ١۹٠۴ دکترين مونرو  را با تعبير جديد و راديکالی به کار بست و از نظر تئوريک توجيه کرد که «جامعه مدنی» بايد «قدرت بين‌المللی پليس» را در مورد خلق‌های مستعمره‌ها اعمال دارد، وظيفه‌ای که در رابطه با آمریکای لاتین به عهده ایالات متحده آمریکا است. و بدين صورت ما به واقعيت استعمار و جنگ‌های استعماری رجعت داده می‌شويم، يعنی به واقعيتی که «زبان جديد» بيهوده کوشش در کتمان کردن آن دارد. (...)

«جنگ انسان‌دوستانه»
با در نظر گرفتن دستگاه جنگی عظيم پيمان نظامی ناتو  و ادامه اقدامات و عمليات نظامی و رشد فزاينده تعداد قربانيان (منجمله مردم غيرنظامی) همه از گفتمان «اقدامات پليس»، هر چند هم که دارای خصلت «بين‌المللی» باشد زياد متقاعد نيستند. ولی «زبان جديد» جرأت و جسارت خود را نمی‌بازد و تعاريف جديد عرضه می‌کند: «جنگ انسان‌دوستانه». اينترناشنال هرالدتريبيون پيروزمندانه اعلام کرد، اين اولين «جنگ انسان‌دوستانه» دستگاه ديپلماسی اوباما است و تلويحاً وعده داد که اين تازه آغاز يک سلسله از اقدامات پيش رو است.۴ به خاطر اين‌که اين عبارت نوين متقاعدکنندتر گردد، لازم است که موجی از خشم اخلاقی پديد آيد و که متوجه يک هدف کاملاً مشخص و با دقت انتخاب‌شده باشد.

در خاورميانه و نزديک مطمئناً شيوه‌های رفتار مختلفی وجود دارد که بتواند باعث ايجاد خشم گردد. چرا نبايد به نحوی در مورد کشورگشايی استعماری مستمر اسرائيل در فلسطين اشغالی سخن گفت؟ ایالات متحده آمریکای اوباما قطع‌نامه شورای امنیت سازمان ملل متحد را که موضعی انتقادی در اين مورد گرفته بود، وتو کرد. اين امر تنها چند هفته قبل از بحران ليبی بود، که با دخالت غرب علامت نوينی کسب کرد، در حالی که هم‌زمان با آن نيروهای عربستان سعودی در بحرين به کمک سرکوب شديد توده مردم شتافتند. کارنامه مهم اين رويکرد را که در نيويورک‌تايمز بازتاب يافت ملاحظه کنيم: «در هفته‌های اخير اجساد تظاهرکنندگانی را ديدم که از نزديک با گلوله به قتل رسيده بودند. دختری را ديدم که مضروب گرديده و از درد به خود می‌پيچيد، ديدم که پرسنل يک آمبولانس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، زيرا کوشش کردند تظاهرکنندگان را نجات دهند.» و در ادامه آمده بود: «يک فيلم ويديويی از بحرين، نيروهای امنيتی را نشان می‌دهد که از فاصله نزديک يک مرد غيرمسلح ميان‌سال را با گلوله گاز اشک‌آور از ناحيه سينه مجروح می‌کنند. مرد به زمين می‌افتد و کوشش می‌کند دوباره برخيزد. و آن‌ها يک گلوله به سر وی خالی می‌کنند.» اگر فکر می‌کنيد هنوز کافی نيست، بايد در نظر بگيريد که «در روزهای اخير وضعيت بسيار بدتر شده است.» قبل از سرکوب، خشونت بخشی از زندگی روزمره بود: اکثريت شيعه منکوب يک رژيم «آپارتايد» است.

علاوه بر همه اين‌ها، دستگاه سرکوب توسط «مزدوران خارجی» و «تانک، اسلحه و گاز اشک‌آور» آمريکايی تقويت می‌گردد. نقش ایالات متحده آمریکا تعيين کننده است. اين امر را می‌توان به خوبی از اظهارات خبرنگار نيويورک‌تايمز دريافت که می‌گفت: «در چند هفته پيش  مايکل سلاکمان، همکار من در نيويورک‌تايمز، در بحرين توسط نيروهای امنيتی دستگير شد. او برايم تعريف کرد که آن‌ها او را با اسلحه تهديد کردند. از آنجايی که او می‌ترسيد کشته شود، پاسپورت خود را بيرون آورده و فرياد زده بود که او يک خبرنگار آمريکايی است. از آن لحظه به بعد ناگهان وضعيت تغيير کرده بود؛ رهبر گروه به او نزديک شده و با او دست داده بود و صميمانه گفته بود: هراسی نداشته باشيد! ما آمريکايی‌ها را دوست داريم!»۵ در واقع ناوگان پنجم ایالات متحده آمریکا در بحرين استقرار يافته است.

از رويکرد دولت اسرائيل که بگذريم، می‌توان از رويکرد دولت‌های بحرين و عربستان سعودی هم خشمناک بود. ولی فراهم ساختن مقدمات جنگ انسان‌دوستانه می‌طلبد که خشم تنها يک هدف را تعقيب کند. روی همين اصل هر روز تکرار می‌گردد که هواپيماهای قذافی مردم غيرنظامی را بمباران کرده و وحشتناک‌ترين جنايت را نسبت به بشريت روا می‌دارند و حتا نسل‌کشی می‌کنند. خشم و کينه ابراز شده توسط دولت‌های حاضر به جنگ و آتش توپخانه چندرسانه‌ای غرب روی اين «ظلم» متمرکز شده است. ولی با اين حال اينجا و آنجا توسط خبرنگاران متهور و يا خبرنگاران بی‌دقت تکه‌هايی از حقيقت برملا می‌گردد: مثلاً در روزنامه لا استامپا اول مارس ٢٠١١ می‌خوانيم: «درست است، احتمالاً اصلاً هيچ بمبارانی صورت نگرفته بود.» آيا وضعيت در روز بعد به طور راديکال تغيير يافته بود؟ در کوريره دلا سرا روز ١۸ مارس ٢٠١١، لورنسو کرمونه‌زی از توبروک می‌نويسد: «و همان‌طور که در روستاهای ديگر هم رخ داد، که نيروی هوايی مداخله کرده بود، پروازها، عمدتاً پروازهای اخطاری Warn-Raids بودند. "آن‌ها می‌خواستند ما را بترسانند. هياهوی بسيار بدون وارد آوردن خسارت" اين مطلب را يکی از سخنگويان دولت موقت تلفنی به ما گفت.» در نتيجه درست اين شورشيان هستند که مدعی اجرای «نسل‌کشی» و «کشتار» اند تا توجيهی برای دخالت «بشردوستانه» پيدا کنند.

خبيث نشان دادن دشمن
در ضمن آنچه که به شورشيان مربوط می‌گردد: فراهم ساختن مقدمات جنگ بشردوستانه نيازمند پُربها دادن و خبيت جلوه دادن دشمن است. ماشين دروغ‌پردازی و تحميق که به کار برده می‌شود، بسيار شگفت‌انگيز است ولی با اين حال در درون رسانه‌ها می‌توان تحليل‌هايی را يافت که در رابطه با حضور برخی از عناصر در بين نيروهای شورشی ابراز نگرانی می‌کنند، عناصری که در رابطه با راديکاليسم اسلامی قرار دارند و از آزادی‌هايی که در ليبی قذافی برای زنان به وجود آمده و يا تحميل شده خشمگين اند. در يک مجله معتبر آمريکايی می‌توان مطلب بس مهم‌تری را يافت: «شورشيان آفريقاييان سياه‌پوستی را که به عنوان اسير جنگی گرفته بودند، به عنوان مزدور به قتل رساندند.»

برخی از اوقات سياه‌پوستان آفريقايی مثله شدند و يا از درون کشتی به دريا افکنده شدند، از آن کشتی‌هايی که دولت‌های اروپايی برای تخليه شهروندان غيرنظامی در نظر گرفته بودند.۶ يک منبع ديگر که در اعتبار آن هم شکی نيست گزارش می‌کند که درست است، مهاجرين بی‌دفاع آفريقايی که توسط دشمنان قذافی با مزدوران آن رژيم اشتباهی گرفته شده بودند، به قتل رسيده اند.۷

آيا ما با شيوع نژادپرستی روبه‌رو هستيم؟ در مقابل اين آفت، ظاهراً رسانه‌های غربی زياد مصون نيستند: به برکت «زبان جديد» آن‌ها در رابطه با جانيان حرفه‌ای خصوصی (با درآمدهای کلان) که در کنار ارتش آمريکا در عراق و يا افغانستان عمل می‌کنند، بسيار با احترام از «کنتراتچی» سخن می‌گويند، در حالی که احساس تحقيری که در مورد مزدوران متداول است را تنها شامل حال بربرهايی می‌دانند که ارتش قذافی استخدام کرده.

آنچه که به شورشيان مربوط می‌شود، هر چند که آن‌ها با سياه‌پوستان آفريقايی بسيار خشن رفتار می‌کنند، رفتار آن‌ها با شهروندان ليبی به طور اخص هم تعريفی ندارد، حداقل اگر بخواهيم از گزارش خبرنگار کوريره دلاسرا نتيجه‌گيری کنيم: «در سردرگمی کلی، دوره‌های تاراج نيز وجود داشت. به ويژه بسيار برجسته در هتل فضيل، جايی که شورشيان (در حال فرار) تلويزيون، لحاف و تشک را با خود بردند و آشپزخانه‌ها را به زباله‌دانی و راهروها را به اماکن کثيف اطراق تبديل کردند.»۸ به نظر نمی‌رسد که اين رفتار، رفتار يک جنبش آزادی‌بخش باشد!

اينطور به نظر می‌رسد که با «ظلمی» که از طرف شورشيان در مورد سياه‌پوستان آفريقايی اعمال می‌گردد، تأکيد بر «ظلم» قذافی را حداقل يک‌طرفه جلوه دهد.

تعريف معمولی اين درگيری، سنتی را بيان می‌دارد که از مدت‌ها پيش وجود دارد. در پايان سده ١۹ بيسمارک هم سعی داشت در توسعه‌طلبی استعماری که از طرف رايش دوم و همين‌طور ديگر قدرت‌های غربی به نام گسترش تمدن و دفاع از اصول انسان‌دوستانه تبليغ می‌شد، شرکت کند. مثلاً او از زيردست خود می‌پرسد: «آيا نمی‌توان جزييات وحشتناکی در مورد زجر و آزار انسان‌ها يافت؟»

سوار بر امواجی که به دنبال اين خروش اخلاقی پديد می‌آمد بسيار ساده‌تر ممکن بود جنگ صليبی عليه بربرهای آفريقايی و اسلامی را آغاز کرد و نقش بين‌المللی آلمان را تقويت نمود. در اينجا انسان فوراً به فکر «ظلم‌های» قذافی می‌افتد که برآشفتگی رام نشدنی اخلاقی غرب را باعث گرديده. علاوه برآن، انسان به ياد اين جمله نغز نيچه می‌افتد که دورويی اين برخورد را عيان می‌کند: «هيچ فردی آن قدر مثل يک فرد برآشفته دروغ نمی‌گويد.»

غيرنظاميان و شورشيان
اقدامات پليسی بين‌المللی و يا جنگ انسان‌دوستانه‌ای که عليه ليبی آغاز گرديده است، اين هدف را دنبال می‌کنند تا «مردم غيرنظامی» را در مقابل کشتار  اعمال گرديده و يا در دست اجرای قذافی محافظت نمايد: اين امر را «زبان جديد» مکرراً بيان می‌دارد. ولی راينهارد مرکل، که يک حقوق‌دان است طی مصاحبه‌ای در روزنامه فرانکفورتر آلگماينه تسايتونگ می‌گويد: «جنگجويان شورشی، حتا اگر چند ساعت قبل از آن نانوا، کفاش و يا معلم بوده باشند، ديگر غيرنظامی محسوب نمی‌گردند..»۹ ميشائل والتزر، اين فيلسوف مشهور تأکيد می‌کند، خير، سخن گفتن از «حمله انسان‌دوستانه برای خاتمه بخشيدن به يک کشتار» بی‌معنی است.١٠

مؤثرترين شيوه بی‌اعتبار کردن «زبان جديد» درست توسط آن ارگان‌های رسانه‌ای ارايه می‌گردد، که تمام همّ خود را برای ترويج آن به کار گرفته‌اند. کورير دلاسرا ٢٠ مارس ٢٠١١ تصوير هواپيمايی را در صفحه اول خود انتشار داد که در حال سوختن بر فراز شهر بن‌غازی در حال سقوط است. هم زيرنويس تصوير و هم مقاله مربوطه توضيح می‌دهند که اين، تصوير يک هواپيمای شکاری است که توسط «باتجربه‌ترين خلبان جنگی» شورشيان هدايت می‌شده و مورد اصابت «موشک زمين به هوای قذافی» قرار گرفته است. شورشيانی که نه تنها غيرمسلح نيستند، بلکه حتا مدرن‌ترين سلاح‌های تهاجمی را در اختيار دارند و علاوه برآن از ابتدای کار توسط سازمان جاسوسی آمريکا CIA و سازمان‌های جاسوسی ديگر و توسط «يک ارتش گسترده غربی که در سايه عمل می‌کند»، و همين‌طور توسط يکان‌های ويژه انگليسی که به خاطر «توان ويرانگری خود» شهرۀ شهر اند، مورد پشتيبانی قرار داشته اند. آيا اين‌ها «مردم غيرنظامی اند»؟ در قياس با حمله اين ارتش عظيم بين‌المللی در کنار شورشيان، اکنون حداکثر می‌توان گفت که جبهه مقابل غيرمسلح و بی‌دفاع است. بد نيست که در مورد مقوله‌هايی که در اينجا مطرح می‌گردند، اين تأملات را نيز اضافه کنيم.

ما از منابع غيرمشکوک و معتبر (روشنفکران اسرائيلی و يا اينترناشنال هارالدتريبيون) نقل قول کرديم و اشاره نموديم که دولت اسرائيل در شمارش رسمی تعداد «ضربات تروريستی دشمن»، «پرتاب سنگ» و يا حتا پرتاب سنگ توسط کودکان را نيز به حساب می‌آورد. «يک کودک ده ساله در يک پاسگاه کنترل در مقابل خروجی بيت‌المقدس توسط يک سرباز به قتل رسيد، چون به سوی سرباز سنگ انداخته بود.» در اينجاست که «زبان جديد» پيروزی خود را جشن می‌گيرد: يک خلبان شکاری با تجربه که با يک هواپيمای شکاری به جنگ مشغول است يک «غيرنظامی» محسوب می‌شود ولی يک کودک خردسال که سنگ به سوی نيروهای اشغالگر پرتاب می‌کند، به طور کاملاً مشخص يک «تروريست» قلمداد می‌گردد!

 

 

 

 

زيرنويس‌ها:
١-  »C.I.A. operatives present in Libya«, in: International Herald Tribune, 31.3.2011
٢- »MI6 ›halted bid to arrest bin Laden‹«, in: The Observer, 10.11.2002
۳- »As war in Libya drags on, U.S. goals become harder«, in: International Herald Tribune, 12.4.2011
۴- ebd.
۵- »Bahrein pulls a Qaddafi«, in: New York Times, 16.3.2011
۶- »The Battle for Libya«, in: The New York Review of Books, 7.4.2011
۷- Germano Dottori: »Disinformacija. L’uso strategico del falso nel caso libico«, in: Limes. Rivista italiana di geopolitica, Nr. 1 2011
۸- »La ritirata dei ribelli sotto le bombe dei miliziani«, in: Corriere della Sera, 12.3.2011
۹- »Der libyische Aufstand gegen Gadaffi ist illegitim«, in: Frankfurter Allgemeine Zeitung, 22.3.2011
١٠- »Nur bei Völkermord. Tyrannensturz ist kein Kriegsgrund, findet Michael Walzer«, in: Die Zeit, 24.3.2011


---------------------------------------
* در مورد نويسنده:
دومنيکو لوزوردو استاد فلسفه در دانشگاه اوربينو در ايتاليا است. او کتب متعددی را در مورد تم‌های تاريخی و فلسفی انتشار داده است. آخرين کتاب وی «آزادی به مثابۀ يک امتياز» در رابطه با تاريخ واقعی ليبراليسم در سال ٢٠١٠ انتشار يافت.

برای توجيه جنگ و اشغال، طبقات حاکمه و نظريه‌پردازان گوش‌به‌فرمان آنان در کشورهای امپرياليستی زبان ويژه‌ای انتخاب کرده‌اند: جنگ تبديل می‌شود به مأموريت‌های «انسان‌دوستانه»، شهرها بمباران می‌شوند تا «از مردم غيرنظامی حفاظت به عمل آيد»، دشمن به يک «وحشی» بی‌فرهنگ مبدل می‌گردد و مقاومت اصولاً «تروريسم» نام می‌گيرد. فيلسوف ايتاليايی، دومنيکو لوزوردو در کتاب اخير خود «زبان امپراتوری» کوشش می‌کند تا نوری به تاريکی «زبان جديد» جنگ‌افروزان بيافکند و به گفته خود در پيش‌گفتار کتاب «سهم خود را در تعريف عبارت‌های مرکزی  ايدئولوژی جنگی کنونی» ادا نمايد.

 

  

نويسنده: دومنيکو لوزوردو

 

اوباما و اورول: زبان امپراتوری و «زبان جديد Newspeak»


برای توجيه جنگ و اشغال، طبقات حاکمه و نظريه‌پردازان گوش‌به‌فرمان آنان در کشورهای امپرياليستی زبان ويژه‌ای انتخاب کرده‌اند: جنگ تبديل می‌شود به مأموريت‌های «انسان‌دوستانه»، شهرها بمباران می‌شوند تا «از مردم غيرنظامی حفاظت به عمل آيد»، دشمن به يک «وحشی» بی‌فرهنگ مبدل می‌گردد و مقاومت اصولاً «تروريسم» نام می‌گيرد. فيلسوف ايتاليايی، دومنيکو لوزوردو در کتاب اخير خود «زبان امپراتوری» کوشش می‌کند تا نوری به تاريکی «زبان جديد» جنگ‌افروزان بيافکند و به گفته خود در پيش‌گفتار کتاب «سهم خود را در تعريف عبارت‌های مرکزی  ايدئولوژی جنگی کنونی» ادا نمايد. در اينجا بخش‌هايی از بخش هشتم کتاب ارايه می‌گردد.

...
در سال ١۹۴۹، هنگامی که هنوز جنگ سرد غوغا می‌کرد و هر لحظه می‌رفت که به يک هولوکاست هسته‌ای مبدل گردد، جورج اورول آخرين و مشهورترين رمان خود را منتشر ساخت:
«هزارو نهصدو هشتادوچهار». حتا اگر تيتر کتاب جهت‌گيری به سوی آينده را وعده می‌داد، ولی کتاب به طور مشخص اتحاد جماهیر شوروی را نشانه رفته بود، که به عنوان «برادر بزرگ» خودکامه معرفی می‌گرديد که حتا امکانات ارتباطی را از بين می‌برد، زيرا زبان را قلب می‌کرد و زبان جديد Newspeak به وجود می‌آورد، بدين صورت که به عبارت‌ها و جمله‌ها وظيفه‌های جديدی محول می‌نمود تا حقيقت را غيرقابل تشخيص کند. يعنی آن‌ها را می‌چرخاند و به عکس خود تبديل می‌کرد. از آنجا که اورول کتاب خود را در سال تأسيس پيمان نظامی ناتو (پيمانی که مدعی است از اخلاق و حقيقت دفاع می‌کند) منتشر می‌کند، سهم صادقانه خود را برای سازوکار غرب ارايه می‌هد. البته او نمی‌توانست متصور باشد  که کيفرخواست وی، وضعيتی را که چندين سال بعد، يعنی پس از سال «١۹۸۴» و پس از پايان جنگ سرد و پيروزی ایالات متحده آمریکا پديد آمد، بسيار دقيق توضيح داده است. به نظر می‌رسد که اکنون همانند قدرت عظيم نظامی، قدرت عظيم رسانه‌ای غرب نيز ديگر با مانعی روبه‌رو نباشد: وارونه جلوه دادن حقيقت، به کمک بمباران بی‌وقفه چندرسانه‌ای‌های نافذ، خصلت ديکتاتوری مطلق پيدا می‌کند.

اين امر به خصوص در مورد بمباران‌های هوايی ليبی بسيار روشن‌تر به چشم می‌خورد. اين بمباران‌ها با پشتيبانی قاطع برنده جايزه صلح نوبل، رييس‌جمهور آمريکا، آقای باراک اوباما، که به اين علت به کاخ سفيد آمد، زيرا در دل مردم اميد بزرگی برای تغيير را به وجود آورده بود، گسترش يافت. در حقيقت در واشنگتن نه در رابطه با گوانتانامو (جايی که متهمين به تروريسم کماکان بدون هيچ‌نوع محاکمه‌ای در بند گرفتارند) و نه در رابطه با نخوت امپراتوری، هيچ تغييری به وجود نيامده است.

رييس جمهور جديد تنها کوشش می‌کند تا لحن کلامی را که سال‌ها اقدامات جنگ‌افروزانه «ملت برگزيده خداوند» را تبليغ و تمجيد می‌کرد، به صورت ملايم‌تر و زيرکانه‌تری ادا کند. حال که جنگ عليه ليبی قذافی در صفحات چندرسانه‌ای‌ها نيز بازتاب می‌يابد، بايد که جمله‌ها و عبارت‌هايی را که سردمداران و مروجين آن به کار می‌برند، در خدمت اين امر باشند که آنچه را که در صحنه جنگ، در هيأت‌های رييسه کنسرن‌های فرامليتی انرژی، در بخش‌های فوقانی روشنفکران، در ستادهای فرماندهی ارتش‌های درگير جنگ و در سطح رهبری امپراتوری واقعاً رخ می‌دهد، غيرقابل درک و سردرگم کننده ارايه دهند. و همه اين‌ها را درست به همان شکل که اورول به هنگام نوشتن رمان خود «١۹۸۴» از وقوع آن در هراس بود!

و اکنون برخی از عبارت‌های کليدی «نيواسپيک»:

اقدامات بين‌المللی پليس
در جنگ عليه ليبی يک دستگاه عظيم نظامی دخيل است؛ بديهی است که بمباران‌های پيمان نظامی ناتو قربانی غيرنظامی نيز به همراه دارد؛ بمب‌های غنی شده با اورانيوم، که دارای عملکرد درازمدت هستند، به کار برده می‌شوند؛ در تشديد خصومت‌ها و در اعمال اقدامات نظامی آمريکا با همکاری فرانسه و انگليس، دو کشور خود را برجسته می‌سازند که دارای تاريخ طولانی در کشورگشايی و استعمار، به ويژه در خاورنزديک و ميانه و آفريقا هستند. البته ايتاليا نيز که تاريخ مستعمراتی‌اش به طور مشخص در ليبی نگاشته شده و علاقه‌ای نداشت که از طرف فرانسه به کنار رانده شود، در ابتدا کمی مردّد، ولی سرانجام او هم به ديگران پيوست؛

ما در منطقه‌ای هستيم که سرشار از نفت و گاز است و هيچ‌کس فراموش نمی‌کند که پس از تراژدی که در ژاپن به وقوع پيوست و سايه سنگينی بر انرژی اتمی افکند، عطش به اين منبع انرژی به مراتب بزرگ‌تر شده است؛ و در هر حال از آغاز بمباران‌ها، مشهورترين کارشناسان و رسانه‌ها در کوشش اند تا نظم جديد ژئوپوليتيکی و ژئواکونوميکی را که از حمله غرب به ليبی پديد خواهد آمد، تجزيه و تحليل کنند. و با اين وجود اوباما و همکارانش، هم‌پيمانان و زيردستانش اطمينان می‌دهند که اين جنگ نيست، بلکه «اقدام بشردوستانه» است که هدفش حفظ مردم غيرنظامی بوده و علاوه بر آن از طرف شورای امنیت سازمان ملل متحد مورد تأييد قرار گرفته است.

در ضمن پيمان نظامی ناتو چه در مورد قربانيان خود و چه در رابطه با حقيقت بسيار خودکامه رفتار می‌کند. در ابتدا بايد اشاره شود که اقدامات نظامی غرب قبل از تأييد سازمان ملل متحد و بدون اجازه اين مجمع آغاز شده بود. روزنامه «ساندی ميرور ٢ مارس ٢٠١١ فاش کرد که «از سه هفته پيش ... صدها» سرباز انگليسی، وابسته به يکان‌های نظامی ماهر و خطرناک جهان (SAS) در ليبی به فعاليت مشغول هستند؛ در بين آن‌ها «دو واحد ويژه وجود دارد که به علت توان ويرانگرانۀ خود «Smash» يعنی مخرب ناميده می‌شوند.»

در نتيجه خشونت از قبل آغاز شده بود، به ويژه آن‌که «گروه کوچکی از سازمان جاسوسی آمريکا CIA قبل از آغاز خصومت‌ و دشمنی‌ها در روز ١۹ مارس، از طرف دستگاه ديپلماسی اوباما، وظيفه‌دار شد شورشيان را مجهز کرده و به تضعيف ارتش بپردازد.»١ و اين گروه در بين نيروی نظامی گسترده غربی که در سايه عمل می‌کرد، با صدها سرباز انگليسی همکاری می‌نمود. اگر در نظر بگيريم که اين اقدامات در کشوری صورت می‌گيرد که به خاطر ساختارهای قبيله‌ای خود و به خاطر وجود دوآليسم درازمدت مابين طرابلس و برقه، دارای وضعيت بسيار شکننده‌ای است، به نقش تعيين کنندۀ آن‌ها پی می‌بريم. علاوه برآن، اين‌ها اقداماتی هستند که تاريخ درازی به دنبال دارند: روزنامه «آبزرور» گزارش داد که سازمان جاسوسی انگليس در سال ١۹۹۶ در نظر داشت «سرهنگ قذافی را به قتل برساند» و برای «احراز هدف خويش، بدون هيچ تزلزلی، مبالغ هنگفتی پول خرج ايجاد يک هسته القاعده در ليبی نمود.»٢

بعد از ١۵ سال اکنون اين دستگاه ديپلماسی اوباما است که به نوشته هرالدتريبون بين‌المللی «به اميد يک گلوله و يا موشک نشسته‌ است تا به حکومت ۴٠ ساله ديکتاتور پايان بخشد.»۳

 

علاوه برآن، آمريکا و غرب حتا هنگامی که به سازمان ملل متحد رجوع می‌کنند، اين حق را برای خود قايل اند که بدون تأييد شورای امنيت نيز دست به جنگ بزنند: مثلاً در سال ١۹۹۹ به مناسبت جنگ عليه يوگسلاوی و در سال ٢٠٠۳ به مناسبت جنگ دوم عراق. هيچ انسان منطقی، رييس دولتی را دمکرات و نماينده خواست توده مردم کشور نخواهد دانست، که خطاب به مجلس کشور خود بگويد: «از شما می‌خواهم به من رأی اعتماد دهيد ولی حتا با وجود رأی مشخص عدم اعتماد شما، من به حکومت خود ادامه خواهم داد، آن‌طور که دلم می‌خواهد... .» ولی درست ایالات متحده آمریکا و غرب با سازمان ملل متحد اين طور رفتار می‌کنند! رأی‌گيری‌ها در شورای امنیت سازمان ملل متحد به طور منظم با تحت فشار قرار دادن ديگر اعضای آن قلب می‌شوند!

آن وقت که قطع‌نامه مورد پسند (به همان نحو که در بالا اشاره شد) به زور مورد تأييد شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار گرفت، ایالات متحده آمریکا و غرب خودکامانه آن را تعبير می‌کنند. تأييد اجرای «منطقه پرواز ممنوع» در ليبی، عملاً تبديل به جواز اعمال خشونت نظامی، اجرای قانون جنگل و ايجاد نوعی تحت‌الحمايه به ضرر خلقی که بايد «محافظت» شود، می‌گردد.

هر قدر هم که دستگاه چندرسانه‌ای تجاوزکاران قوی باشد، با اين حال آن‌ها نخواهند توانست واقعيت جنگ را کتمان کنند. با اين حال «زبان جديد» مصرّانه عينيات را منکر می‌شود: آن‌ها ترجيح می‌دهند از «اقدامات بين‌المللی پليس» سخن بگويند. ولی می‌تواند جالب باشد که به سابقه اين عبارت اشاره کنيم. تئوردور روزولت در سال ١۹٠۴ دکترين مونرو  را با تعبير جديد و راديکالی به کار بست و از نظر تئوريک توجيه کرد که «جامعه مدنی» بايد «قدرت بين‌المللی پليس» را در مورد خلق‌های مستعمره‌ها اعمال دارد، وظيفه‌ای که در رابطه با آمریکای لاتین به عهده ایالات متحده آمریکا است. و بدين صورت ما به واقعيت استعمار و جنگ‌های استعماری رجعت داده می‌شويم، يعنی به واقعيتی که «زبان جديد» بيهوده کوشش در کتمان کردن آن دارد. (...)

«جنگ انسان‌دوستانه»
با در نظر گرفتن دستگاه جنگی عظيم پيمان نظامی ناتو  و ادامه اقدامات و عمليات نظامی و رشد فزاينده تعداد قربانيان (منجمله مردم غيرنظامی) همه از گفتمان «اقدامات پليس»، هر چند هم که دارای خصلت «بين‌المللی» باشد زياد متقاعد نيستند. ولی «زبان جديد» جرأت و جسارت خود را نمی‌بازد و تعاريف جديد عرضه می‌کند: «جنگ انسان‌دوستانه». اينترناشنال هرالدتريبيون پيروزمندانه اعلام کرد، اين اولين «جنگ انسان‌دوستانه» دستگاه ديپلماسی اوباما است و تلويحاً وعده داد که اين تازه آغاز يک سلسله از اقدامات پيش رو است.۴ به خاطر اين‌که اين عبارت نوين متقاعدکنندتر گردد، لازم است که موجی از خشم اخلاقی پديد آيد و که متوجه يک هدف کاملاً مشخص و با دقت انتخاب‌شده باشد.

در خاورميانه و نزديک مطمئناً شيوه‌های رفتار مختلفی وجود دارد که بتواند باعث ايجاد خشم گردد. چرا نبايد به نحوی در مورد کشورگشايی استعماری مستمر اسرائيل در فلسطين اشغالی سخن گفت؟ ایالات متحده آمریکای اوباما قطع‌نامه شورای امنیت سازمان ملل متحد را که موضعی انتقادی در اين مورد گرفته بود، وتو کرد. اين امر تنها چند هفته قبل از بحران ليبی بود، که با دخالت غرب علامت نوينی کسب کرد، در حالی که هم‌زمان با آن نيروهای عربستان سعودی در بحرين به کمک سرکوب شديد توده مردم شتافتند. کارنامه مهم اين رويکرد را که در نيويورک‌تايمز بازتاب يافت ملاحظه کنيم: «در هفته‌های اخير اجساد تظاهرکنندگانی را ديدم که از نزديک با گلوله به قتل رسيده بودند. دختری را ديدم که مضروب گرديده و از درد به خود می‌پيچيد، ديدم که پرسنل يک آمبولانس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، زيرا کوشش کردند تظاهرکنندگان را نجات دهند.» و در ادامه آمده بود: «يک فيلم ويديويی از بحرين، نيروهای امنيتی را نشان می‌دهد که از فاصله نزديک يک مرد غيرمسلح ميان‌سال را با گلوله گاز اشک‌آور از ناحيه سينه مجروح می‌کنند. مرد به زمين می‌افتد و کوشش می‌کند دوباره برخيزد. و آن‌ها يک گلوله به سر وی خالی می‌کنند.» اگر فکر می‌کنيد هنوز کافی نيست، بايد در نظر بگيريد که «در روزهای اخير وضعيت بسيار بدتر شده است.» قبل از سرکوب، خشونت بخشی از زندگی روزمره بود: اکثريت شيعه منکوب يک رژيم «آپارتايد» است.

علاوه بر همه اين‌ها، دستگاه سرکوب توسط «مزدوران خارجی» و «تانک، اسلحه و گاز اشک‌آور» آمريکايی تقويت می‌گردد. نقش ایالات متحده آمریکا تعيين کننده است. اين امر را می‌توان به خوبی از اظهارات خبرنگار نيويورک‌تايمز دريافت که می‌گفت: «در چند هفته پيش  مايکل سلاکمان، همکار من در نيويورک‌تايمز، در بحرين توسط نيروهای امنيتی دستگير شد. او برايم تعريف کرد که آن‌ها او را با اسلحه تهديد کردند. از آنجايی که او می‌ترسيد کشته شود، پاسپورت خود را بيرون آورده و فرياد زده بود که او يک خبرنگار آمريکايی است. از آن لحظه به بعد ناگهان وضعيت تغيير کرده بود؛ رهبر گروه به او نزديک شده و با او دست داده بود و صميمانه گفته بود: هراسی نداشته باشيد! ما آمريکايی‌ها را دوست داريم!»۵ در واقع ناوگان پنجم ایالات متحده آمریکا در بحرين استقرار يافته است.

از رويکرد دولت اسرائيل که بگذريم، می‌توان از رويکرد دولت‌های بحرين و عربستان سعودی هم خشمناک بود. ولی فراهم ساختن مقدمات جنگ انسان‌دوستانه می‌طلبد که خشم تنها يک هدف را تعقيب کند. روی همين اصل هر روز تکرار می‌گردد که هواپيماهای قذافی مردم غيرنظامی را بمباران کرده و وحشتناک‌ترين جنايت را نسبت به بشريت روا می‌دارند و حتا نسل‌کشی می‌کنند. خشم و کينه ابراز شده توسط دولت‌های حاضر به جنگ و آتش توپخانه چندرسانه‌ای غرب روی اين «ظلم» متمرکز شده است. ولی با اين حال اينجا و آنجا توسط خبرنگاران متهور و يا خبرنگاران بی‌دقت تکه‌هايی از حقيقت برملا می‌گردد: مثلاً در روزنامه لا استامپا اول مارس ٢٠١١ می‌خوانيم: «درست است، احتمالاً اصلاً هيچ بمبارانی صورت نگرفته بود.» آيا وضعيت در روز بعد به طور راديکال تغيير يافته بود؟ در کوريره دلا سرا روز ١۸ مارس ٢٠١١، لورنسو کرمونه‌زی از توبروک می‌نويسد: «و همان‌طور که در روستاهای ديگر هم رخ داد، که نيروی هوايی مداخله کرده بود، پروازها، عمدتاً پروازهای اخطاری Warn-Raids بودند. "آن‌ها می‌خواستند ما را بترسانند. هياهوی بسيار بدون وارد آوردن خسارت" اين مطلب را يکی از سخنگويان دولت موقت تلفنی به ما گفت.» در نتيجه درست اين شورشيان هستند که مدعی اجرای «نسل‌کشی» و «کشتار» اند تا توجيهی برای دخالت «بشردوستانه» پيدا کنند.

خبيث نشان دادن دشمن
در ضمن آنچه که به شورشيان مربوط می‌گردد: فراهم ساختن مقدمات جنگ بشردوستانه نيازمند پُربها دادن و خبيت جلوه دادن دشمن است. ماشين دروغ‌پردازی و تحميق که به کار برده می‌شود، بسيار شگفت‌انگيز است ولی با اين حال در درون رسانه‌ها می‌توان تحليل‌هايی را يافت که در رابطه با حضور برخی از عناصر در بين نيروهای شورشی ابراز نگرانی می‌کنند، عناصری که در رابطه با راديکاليسم اسلامی قرار دارند و از آزادی‌هايی که در ليبی قذافی برای زنان به وجود آمده و يا تحميل شده خشمگين اند. در يک مجله معتبر آمريکايی می‌توان مطلب بس مهم‌تری را يافت: «شورشيان آفريقاييان سياه‌پوستی را که به عنوان اسير جنگی گرفته بودند، به عنوان مزدور به قتل رساندند.»

برخی از اوقات سياه‌پوستان آفريقايی مثله شدند و يا از درون کشتی به دريا افکنده شدند، از آن کشتی‌هايی که دولت‌های اروپايی برای تخليه شهروندان غيرنظامی در نظر گرفته بودند.۶ يک منبع ديگر که در اعتبار آن هم شکی نيست گزارش می‌کند که درست است، مهاجرين بی‌دفاع آفريقايی که توسط دشمنان قذافی با مزدوران آن رژيم اشتباهی گرفته شده بودند، به قتل رسيده اند.۷

آيا ما با شيوع نژادپرستی روبه‌رو هستيم؟ در مقابل اين آفت، ظاهراً رسانه‌های غربی زياد مصون نيستند: به برکت «زبان جديد» آن‌ها در رابطه با جانيان حرفه‌ای خصوصی (با درآمدهای کلان) که در کنار ارتش آمريکا در عراق و يا افغانستان عمل می‌کنند، بسيار با احترام از «کنتراتچی» سخن می‌گويند، در حالی که احساس تحقيری که در مورد مزدوران متداول است را تنها شامل حال بربرهايی می‌دانند که ارتش قذافی استخدام کرده.

آنچه که به شورشيان مربوط می‌شود، هر چند که آن‌ها با سياه‌پوستان آفريقايی بسيار خشن رفتار می‌کنند، رفتار آن‌ها با شهروندان ليبی به طور اخص هم تعريفی ندارد، حداقل اگر بخواهيم از گزارش خبرنگار کوريره دلاسرا نتيجه‌گيری کنيم: «در سردرگمی کلی، دوره‌های تاراج نيز وجود داشت. به ويژه بسيار برجسته در هتل فضيل، جايی که شورشيان (در حال فرار) تلويزيون، لحاف و تشک را با خود بردند و آشپزخانه‌ها را به زباله‌دانی و راهروها را به اماکن کثيف اطراق تبديل کردند.»۸ به نظر نمی‌رسد که اين رفتار، رفتار يک جنبش آزادی‌بخش باشد!

اينطور به نظر می‌رسد که با «ظلمی» که از طرف شورشيان در مورد سياه‌پوستان آفريقايی اعمال می‌گردد، تأکيد بر «ظلم» قذافی را حداقل يک‌طرفه جلوه دهد.

تعريف معمولی اين درگيری، سنتی را بيان می‌دارد که از مدت‌ها پيش وجود دارد. در پايان سده ١۹ بيسمارک هم سعی داشت در توسعه‌طلبی استعماری که از طرف رايش دوم و همين‌طور ديگر قدرت‌های غربی به نام گسترش تمدن و دفاع از اصول انسان‌دوستانه تبليغ می‌شد، شرکت کند. مثلاً او از زيردست خود می‌پرسد: «آيا نمی‌توان جزييات وحشتناکی در مورد زجر و آزار انسان‌ها يافت؟»

سوار بر امواجی که به دنبال اين خروش اخلاقی پديد می‌آمد بسيار ساده‌تر ممکن بود جنگ صليبی عليه بربرهای آفريقايی و اسلامی را آغاز کرد و نقش بين‌المللی آلمان را تقويت نمود. در اينجا انسان فوراً به فکر «ظلم‌های» قذافی می‌افتد که برآشفتگی رام نشدنی اخلاقی غرب را باعث گرديده. علاوه برآن، انسان به ياد اين جمله نغز نيچه می‌افتد که دورويی اين برخورد را عيان می‌کند: «هيچ فردی آن قدر مثل يک فرد برآشفته دروغ نمی‌گويد.»

غيرنظاميان و شورشيان
اقدامات پليسی بين‌المللی و يا جنگ انسان‌دوستانه‌ای که عليه ليبی آغاز گرديده است، اين هدف را دنبال می‌کنند تا «مردم غيرنظامی» را در مقابل کشتار  اعمال گرديده و يا در دست اجرای قذافی محافظت نمايد: اين امر را «زبان جديد» مکرراً بيان می‌دارد. ولی راينهارد مرکل، که يک حقوق‌دان است طی مصاحبه‌ای در روزنامه فرانکفورتر آلگماينه تسايتونگ می‌گويد: «جنگجويان شورشی، حتا اگر چند ساعت قبل از آن نانوا، کفاش و يا معلم بوده باشند، ديگر غيرنظامی محسوب نمی‌گردند..»۹ ميشائل والتزر، اين فيلسوف مشهور تأکيد می‌کند، خير، سخن گفتن از «حمله انسان‌دوستانه برای خاتمه بخشيدن به يک کشتار» بی‌معنی است.١٠

مؤثرترين شيوه بی‌اعتبار کردن «زبان جديد» درست توسط آن ارگان‌های رسانه‌ای ارايه می‌گردد، که تمام همّ خود را برای ترويج آن به کار گرفته‌اند. کورير دلاسرا ٢٠ مارس ٢٠١١ تصوير هواپيمايی را در صفحه اول خود انتشار داد که در حال سوختن بر فراز شهر بن‌غازی در حال سقوط است. هم زيرنويس تصوير و هم مقاله مربوطه توضيح می‌دهند که اين، تصوير يک هواپيمای شکاری است که توسط «باتجربه‌ترين خلبان جنگی» شورشيان هدايت می‌شده و مورد اصابت «موشک زمين به هوای قذافی» قرار گرفته است. شورشيانی که نه تنها غيرمسلح نيستند، بلکه حتا مدرن‌ترين سلاح‌های تهاجمی را در اختيار دارند و علاوه برآن از ابتدای کار توسط سازمان جاسوسی آمريکا CIA و سازمان‌های جاسوسی ديگر و توسط «يک ارتش گسترده غربی که در سايه عمل می‌کند»، و همين‌طور توسط يکان‌های ويژه انگليسی که به خاطر «توان ويرانگری خود» شهرۀ شهر اند، مورد پشتيبانی قرار داشته اند. آيا اين‌ها «مردم غيرنظامی اند»؟ در قياس با حمله اين ارتش عظيم بين‌المللی در کنار شورشيان، اکنون حداکثر می‌توان گفت که جبهه مقابل غيرمسلح و بی‌دفاع است. بد نيست که در مورد مقوله‌هايی که در اينجا مطرح می‌گردند، اين تأملات را نيز اضافه کنيم.

ما از منابع غيرمشکوک و معتبر (روشنفکران اسرائيلی و يا اينترناشنال هارالدتريبيون) نقل قول کرديم و اشاره نموديم که دولت اسرائيل در شمارش رسمی تعداد «ضربات تروريستی دشمن»، «پرتاب سنگ» و يا حتا پرتاب سنگ توسط کودکان را نيز به حساب می‌آورد. «يک کودک ده ساله در يک پاسگاه کنترل در مقابل خروجی بيت‌المقدس توسط يک سرباز به قتل رسيد، چون به سوی سرباز سنگ انداخته بود.» در اينجاست که «زبان جديد» پيروزی خود را جشن می‌گيرد: يک خلبان شکاری با تجربه که با يک هواپيمای شکاری به جنگ مشغول است يک «غيرنظامی» محسوب می‌شود ولی يک کودک خردسال که سنگ به سوی نيروهای اشغالگر پرتاب می‌کند، به طور کاملاً مشخص يک «تروريست» قلمداد می‌گردد!

 

 

 

 

زيرنويس‌ها:
١-  »C.I.A. operatives present in Libya«, in: International Herald Tribune, 31.3.2011
٢- »MI6 ›halted bid to arrest bin Laden‹«, in: The Observer, 10.11.2002
۳- »As war in Libya drags on, U.S. goals become harder«, in: International Herald Tribune, 12.4.2011
۴- ebd.
۵- »Bahrein pulls a Qaddafi«, in: New York Times, 16.3.2011
۶- »The Battle for Libya«, in: The New York Review of Books, 7.4.2011
۷- Germano Dottori: »Disinformacija. L’uso strategico del falso nel caso libico«, in: Limes. Rivista italiana di geopolitica, Nr. 1 2011
۸- »La ritirata dei ribelli sotto le bombe dei miliziani«, in: Corriere della Sera, 12.3.2011
۹- »Der libyische Aufstand gegen Gadaffi ist illegitim«, in: Frankfurter Allgemeine Zeitung, 22.3.2011
١٠- »Nur bei Völkermord. Tyrannensturz ist kein Kriegsgrund, findet Michael Walzer«, in: Die Zeit, 24.3.2011


---------------------------------------
* در مورد نويسنده:
دومنيکو لوزوردو استاد فلسفه در دانشگاه اوربينو در ايتاليا است. او کتب متعددی را در مورد تم‌های تاريخی و فلسفی انتشار داده است. آخرين کتاب وی «آزادی به مثابۀ يک امتياز» در رابطه با تاريخ واقعی ليبراليسم در سال ٢٠١٠ انتشار يافت.

 


June 29th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی